بررسی علت تغییرات سود عملیاتی "رافزا"
به گزارش کدال نگر بورس 24، شرکت رایان هم افزا در خصوص تغییرات بیش از 30 درصدی سود عملیاتی دوره 6 ماهه منتهی به 31 شهریور 1403 نسبت به دوره مشابه سال قبل توضیحاتی ارائه نمود.
سیروس مقدم بعد از چهار سال از برخی حواشی فصل ششم «پایتخت»، چگونگی دوباره جمع شدن تیم و سکانس های مهم و چالشی فصل 7 گفت و اینکه در همه این چهار سال مردم از دلتنگی برای این سریال گفته اند.
سیروس مقدم کارگردان هفت فصل «پایتخت» بعد از یک دوره چهار ساله که این سریال ساخته نشد گفتگویی داشتیم و درباره این چند سال و همچنین شروع به کار دوباره تیم «پایتخت» در دوره اخیر مدیران صداوسیما صحبت کرده است. شروع به کاری که به گفته خودش بعد از یک دوره دلسردی پیش آمده بود و حالا قرار بود با یک انسجام دوباره آنچه را که چهار سال مردم از آنها مطالبه می کردند، بسازند.
در ادامه قسمت اول این گفتگو را می خوانید:
*آقای مقدم فکر می کردید با همه دغدغه هایی که مردم امروز دارند از مشکلات معیشتی تا گرانی و دیگر مسائل روزمره ... باز هم «پایتخت» بتواند آنها را بخنداند؟ و به این میزان از مخاطب دست پیدا کند؟
در طول این چهار سال شاید ارتباط ما با مدیران فرهنگی قطع شده بود ولی هرگز ارتباط با مردم قطع نشده بود. اگر مسافرت می رفتیم در ایران و خارج از ایران، یا در تاکسی و ... همواره سوال مردم این بود که چرا «پایتخت» پخش نمی شود؟ نمی دانستند مشکلات چیست. آنها دلتنگی هایشان را می گفتند. اینکه عادت داشته اند با «پایتخت» سال خود را تحویل کنند. ما هم در جمع خود و تیم تولید که با هم در ارتباط بودیم این موضوع را مطرح کردیم که مردم این سریال را از ما طلب دارند و مطالبه می کنند. این احساس را درک می کردم که مخاطبان همچنان منتظر هستند اما باید اعتراف کنم که حتی خودم هم تصور نمی کردم این انتظار تا این حد شدید باشد. شاید دلیلش را بتوان در چند عامل جستجو کرد. اولاً دوری طولانی مدت از این مجموعه باعث نوعی دلتنگی در مخاطبان شد و دوم اینکه به نظرم بسیاری از شایعات و حواشیِ بی اساسی که حول «پایتخت 6» شکل گرفت، به مرور زمان وجاهت عقلانی خود را از دست داد و فهمیدند غیرمنطقی بوده است. اگر «پایتخت 6» به خاطر کرونا تعطیل نمی شد و فینالی که تنابنده و نویسنده طراحی کرده بودند تا قسمت آخر ساخته می شد همه این حواشی فراموش می شد. همان طور که در مورد «پایتخت 5» اتفاق افتاد. آنجا هم ابتدا بحث هایی درباره داستان پیش آمد و با ادامه قصه رفع شد.
*بعد از آن 2 قسمت نهایی هم ساخته شد ...
ولی هیچ ارتباطی به فصل 6 نداشت. در فصل 6 بهتاش قرار بود به تیم دیگری برود و در تیمی از اروپای شرقی بازی کند. اما در شرایط کرونا فرودگاه ها بسته شد و ما نتوانستیم قصه مد نظر خودمان را بسازیم.
*تولید این فصل از مجموعه، حتی در مرحله نگارش فیلمنامه، زمان زیادی طول کشید، دلیلش حساسیت شما و تیم بود یا موارد دیگر؟ چون ما به عنوان خبرنگار که از مدیران جویای سریال بودیم دائم از مذاکره و رایزنی با اهالی «پایتخت» می گفتند. چرا این روند اینقدر طولانی شد؟
ابتدا بگویم شما اولین فردی هستید که با او پس از چهار سال، درباره «پایتخت» گفتگو می کنم و از این حیث این سخنان می تواند تازگی داشته باشد. پس از وقفه طولانی در تولید و تغییرات مدیریتی در سازمان، نهایتاً ارزیابی های کارشناسی نشان داد که «پایتخت» آنقدر که به جامعه و این کشور خدمت کرده، بدی نکرده است. به آن جفا شد و مستحق برخوردی که با آن شد، نبود؛ جفایی که خود من به این نتیجه رسیده بودم که بروم و نقاشی کنم و نمایشگاه برگزار کنم.
*یعنی شما کاملاً دلسرد شده بودید از تولید «پایتخت»؟
بله آن زمان نه تلفنی جواب دادم و نه سخنی گفتم و صبر کردم تا زمانی که حق به حقدار برسد.
یک باره «پایتخت» بشود: «اسمشو نبر» و فصل 6 را پخش نمی کردند، تا فصل 5 روی آنتن می رفت و بعد به گونه ای برخورد می شد که انگار یک تیمی فصل 6 را یواشکی روی آنتن برده است ضوابط تلویزیون را شما می دانید تا فریم آخر را باید هماهنگ جلو ببرید*چه اتفاقی بیشتر از همه شما را ناراحت کرد؟ ضمن اینکه نقدهایی هم به فصل ششم سریال وارد بود اما شاید نامه ای که آقای علی عسگری رئیس سابق صداوسیما خطاب به معاون سیما نوشت و از حواشی قسمت آخر با کلیدواژه هایی مثل «ستون پنجم دشمن» و … یاد کرد، مورد عجیبی بود.
همان رویکرد باعث شد نگاه به «پایتخت» حسابگرانه شود. یک باره «پایتخت» بشود؛ «اسمشو نبر» و فصل 6 را پخش نمی کردند، تا فصل 5 روی آنتن می رفت و بعد به گونه ای برخورد می شد که انگار یک تیمی فصل 6 را یواشکی روی آنتن برده است. ضوابط تلویزیون را می دانید که تا فریم آخر باید هماهنگ جلو ببرید. در آن شرایط، بسیاری از ما ترجیح دادیم به فعالیت های شخصی مان بازگردیم. آقای تنابنده و دیگر همکاران به پروژه های دیگری مشغول شدند و اتفاقاً پروژه های خوب کار کردند، نقش های خوب و جایزه های خوب گرفتند. اینگونه نبود که آدم های بیکاری باشند و فقط بخواهند با این سریال آنتن را پر کنند نه. ارزش هایی برایشان مهم بود! طبیعی است که بعد از این دلسردی طولانی تا اتصال دوباره برقرار شود و مدیرانی بر سر کار بیایند که به درک و شناختی برسند که به اصطلاح «در یک مسجد را برای یک بدنماز نمی بندند» کمی طول کشید. مدیرانی که به این نتیجه رسیدند «پایتخت» آن قدر که خدمت کرده، آسیب زا نبوده است. مهمتر اینکه یک سریال موفق و پربیننده را به دلیل یک اشکال تعطیل نمی کنند. تا این ارتباط برقرار شود و آن بدبینی دو طرفه به یک میزگرد و نشست مشترک تبدیل شود حداقل چهار ماه طول کشید تا زمینه برای همکاری مجدد فراهم شود. بالاخره یک روز این سه رأس مثلث شامل من، الهام غفوری تهیه کننده و محسن تنابنده، با سیمافیلم قراری گذاشتیم، حرف هایمان را زدیم و آنها نیز مشکلات خود را و خواسته تلویزیون را که «پایتخت» را می خواهد، بیان کردند. این را هم گفتند که هرچه در گذشته بوده به گذشته مربوط است و الان باید به سریالی فکر کنیم که خوب شروع کرده و خوب هم به پایان برد.
ما آن زمان ایده ای نداشتیم. تنابنده و دیگر افراد تیم هم سر پروژه ها بودند. «پایتخت» به این شکل نیست که بنشینیم و بگوییم، مثلاً یک سریال درباره کفشدوزک بسازیم و تمام بلکه باید ایده ای باشد که بتواند داستان را روایت کند و موقعیت های مختلف را تعریف کند. زبان دار، سخنگو و پرحرف باشد. در عین حال ممنوعیت هایی هم وجود داشت و بخشی از بازیگران ما نمی توانستند باشند و باید تغییراتی در بازیگران ایجاد می کردیم. برخی بازیگران هم خودشان به این نتیجه رسیده بودند که نمی توانند حضور داشته باشند و «پایتخت» آورده ای برایشان نداشته است. تا به یک سوژه برسیم مدتی طول می کشید، تنابنده مدتی فکر می کند و ممکن است یک باره جرقه ای در ذهنش بزند و یا سه ماه طول بکشد. به همین دلیل، تا به این جرقه برسد، تنابنده باید تیم فکری اش را تشکیل دهد. ما هم شرط کرده بودیم که یا کار نمی کنیم یا کاری انجام می دهیم که بتوانیم از آن دفاع کنیم و شما هم بتوانید از آن دفاع کنید.
*سیمافیلم چطور، آنها هم شرط گذاشتند؟
به هر حال سفارش دهنده کار است و شروط خود را داشت، شروط خیلی مشخص و مبرهن بود مثلاً باید جوانب و مسائلی را که در جامعه وجود دارد، در نظر بگیریم و درکل بر سر تفاهم های معمول که در کار وجود دارد، صحبت شد. تفاهم کامل ایجاد شد یعنی دست ما را کاملاً در انتخاب موضوع باز گذاشتند و تا پایان یک کلمه هم به عنوان خواسته یا سفارش ویژه که در فیلمنامه تزریق شود، به ما تحمیل نشد. از طرف تیم نویسنده، فیلمنامه ارائه و نظراتی داده می شد و برمی گشت. اگر آقای تنابنده این نظرات را قبول داشت، اصلاح می کرد و اگر قبول نداشت، دست نمی زد و تغییر نمی داد. ما در ارتباط تنگاتنگ با سیمافیلم بودیم، مشاور فیلمنامه فرد کارشناسی مثل آقای محمدرضا جعفری جلوه و همچنین ناظر کیفی هم علی اصغر داوودآبادی بود بنابراین تعامل راحت تر و سریع تر شکل گرفت، اگرچه کمی طول کشید تا به سوژه برسیم. تنابنده سوژه ای تعریف کرد و همه روی آن توافق کردند، سپس ماجرای شهاب سنگ، کمپر، ماشین پرنده و موقعیت ها و اتفاقات اضافه شد. این ها همه هزینه بر و زمان بر بودند و طبیعی است که نمی شد امروز قصه را نوشته و هفته دیگر کلید بزنیم. به عنوان مثال، فرآیند ساخت اتوبوس را توضیح می دهم؛ از زمانی که آقای تنابنده مشخص کرد که یک اتوبوس در فیلمنامه اش دارد که باید تبدیل به محل زندگی شود، تا زمانی که به اتوبوسی برسیم که بتواند در جاده حرکت کند و همه در آن بنشینند، حدود 6 ماه طول کشید.
*چقدر هزینه اش شد، خیلی ها از 10 میلیارد تا 30 میلیارد تخمین زدند؟
به قیمت ها ورود نکردم اما ما ابتدا سعی کردیم از شرکت واحد یک اتوبوس اسقاطی بگیریم و روی آن کار کنیم که نشد. به هر حال، فرآیند بروکراسی زمان بر بود. شرکتی این اتوبوس را به ما داد و حدود 2 ماه پیمان قانع طراح صحنه سریال، آن را تجهیز کرد. مخاطب «پایتخت» هر بار دوست دارد اتفاق جدیدی ببیند، اگر مثلاً موتوری داریم که رحمت صاحبش است یک باکس با مدل خودش برایش طراحی می شود، لباس ها و جزییات همه برای تماشاگر ما تازه هایی دارد که در همه فصل های «پایتخت» این کار انجام شده است. درنهایت از زمانی که نگارش شروع شد و آرش عباسی روی متن کار کرد تا به قسمت اول برسیم، زمانی سپری شد چون بارها متن نوشته و توسط تنابنده تایید نمی شد و تغییر می کرد و بازنویسی می شد.
*می توان گفت بازنویسی های این فصل بیشتر از فصل های قبل بوده است؟
فکر می کنم به جز «پایتخت 2» که مثلا سکانس گلدسته در قشم 11 بار بازنویسی شد. اینجا بیشترین بازنویسی را داشتیم. تفاوت این بود که این سکانس ها همه بازنویسی می شدند، اما وقتی به صحنه می رسیدند، متناسب با صحنه و لوکیشن ساعت ها روی آن کار می شد. آرش عباسی تغییرات را وارد می کرد و این سکانس نهایی می شد. به همین دلیل، کار بسیار سخت بود و تا به سه قسمت اول برسیم، زمان زیادی گذشت.
«پایتخت» متکی به ذهن و شعور محسن تنابنده است. یعنی ابتدا جرقه زده می شود، ذهن او به یک ایده می رسد و این ذهن پرورانده می شود. سپس او ابزاری نیاز دارد برای اینکه این ها به مرحله اجرا برسد و کار من از جایی شروع می شود که ذهن محسن را تبدیل کنم به تکنیکی که قرار است در صحنه اجرا شود
*در این فصل محسن تنابنده سمت دیگری مثل کارگردان هنری پیدا کرد. در کارگردانی چطور تعامل داشتید و سهم تنابنده از این بخش چقدر بود؟
من چند جای دیگر هم گفته ام و الان هم می گویم که «پایتخت» متکی به ذهن و شعور محسن تنابنده است. یعنی ابتدا جرقه زده می شود، ذهن او به یک ایده می رسد و این ذهن پرورانده می شود. سپس او ابزاری نیاز دارد برای اینکه اینها به مرحله اجرا برسد و کار من از جایی شروع می شود که ذهن محسن را تبدیل کنم به تکنیکی که قرار است در صحنه اجرا شود. ایده اش به بهترین شکل پیاده شود و در بهترین زوایا بتوانیم برداشت کنیم، بهترین لنز و بهترین زاویه انتخاب شود. به همین دلیل، یک کار با تعامل اما کاملاً متکی بر احترام و اعتماد متقابل به همدیگر بود. به جرات می توانم، بگویم که بین ذهنیت تنابنده به عنوان خالق و من به عنوان کسی که این مخلوق را شکل می دهم، تعارض یا ناهمخوانی وجود ندارد. در مورد همه این ها تفاهم کامل وجود دارد.
*ممکن بود این فصل ورود بیشتری به کارگردانی و میزانسن و … داشته باشد؟
میزانسن و شکل گیری اتفاقی که در صحنه می افتد، جزئی از فیلمنامه است. در فیلمنامه مشخص است که آدم ها با هم چگونه ارتباط برقرار می کنند یا حرف می زنند، چایی می خورند یا مثلاً قهوه می خورند. اینها همه زیرمجموعه میزانسن است و اتفاقاً گروهی شکل می گیرد. آرش عباسی نویسنده نیز کنار تیم است. بازیگران هم پیشنهاداتی دارند. در تمام این سکانس ها بازیگران ایده های خود را دارند و هیچ کس خودش را سانسور نمی کند. برخی سکانس ها هم از قبل شکل می گیرد مثلاً سکانس خرس نمی شد، برویم در صحنه و بگوییم حالا تمرین کنیم. ما بر اساس میزانسن از قبل جلو رفتیم و این سکانس را گرفتیم.
*در مورد خرس گفتید، پیمان قانع طراح صحنه سریال گفته بود سکانس خرس واقعی بود، دوست داریم درباره جزییات این سکانس بدانیم.
سکانس خرس در «پایتخت» به گونه ای گرفته شد که همه سکانس های حیوانات در تمام دنیا گرفته می شوند. فیلم «از گوربرگشته» را نگاه کنید، یا دیگر فیلم های این چنینی مدل و فرمول مشخصی دارند و ما هم از تجاربی استفاده کردیم که در تمام دنیا استفاده شده است. چیزی من درآوردی وجود نداشت. طبیعی است که یک حیوان رفتار خودش را دارد، عادات و آداب خودش را دارد. هیچ وقت حیوان، به خصوص حیوانی مثل خرس، این گونه نیست که آموزش پذیر باشد. کار خودش را می کند، گرسنه می شود غذا را با سبک خودش می خورد، نه با سبک دیگری. به همین دلیل، ما از تجربه ای که در تمام دنیا شده بود، استفاده کردیم. یعنی ماکتی ساختیم که ابعادش از این اتوبوسی که داریم اندکی بزرگ تر بود تا جای دوربین های متعدد داشته باشیم و بتوانیم در واقع خرسی را که می چرخد در این کمپ دنبال کنیم. یک بار ما این سازه را در شیرگاه ساختیم و قرار بود خرس را بیاوریم آنجا و فیلمبرداری کنیم اما به این نتیجه رسیدیم که این کار را نکنیم. بهتر است به جای اینکه خرس بیاید پیش ما، ما برویم مهمان خرس شویم چون جانور ممکن است که تغییر دما اذیتش کند و آسیب ببیند. 10 ساعت در ماشین برود و بیاید و این باعث شود آسیب روحی ببیند. نور زیاد ممکن است ناگهان عصبی اش کند و همه این موارد باعث شد ما به اصفهان و مکانی که خرس مورد نظر آنجا بود برویم. عین این سازه در اصفهان دوباره توسط پیمان قانع ساخته شد و خرس با عزت و احترام از جایی که زندگی می کرد، توسط مسئولان شهرداری آن مکان و محیط زیست، وارد دکور ما شد و ما با 12 تا دوربین هر کاری که خرس انجام داد ضبط کردیم. کاری کردیم که خودش برای خودش حرکت کند. مثلاً نقطه ای را که می خواستیم سر کودک یعنی سالار را بود کند ظرف عسل گذاشتیم. آنچه که در تصویر دیده می شود که نزدیک بچه شده است در واقع عسل را بو می کند. یا برایش ماهی قرار دادیم.
فکر می کنم دو تا سه ساعت آنجا بود و بعد هم خوابید و کار تمام شد. بعد از آن کار امیر ولی خانی مسئول جلوه های ویژه بصری شروع می شد که بر اساس آن در واقع بک گراند ساخت چون اینها همه در پرده سبز گرفته شده اند. ما در همه جا دوربین گذاشتیم و مثلا برای قسمتی که لیس می زند هم دوربین کاشتیم. از شیشه های نشکن استفاده شد تا صورت او واضح دیده شود. قسمت هایی که بلند می شود و با نقی مواجهه دارد غذا آویزان کردیم و درواقع خرس برای این غذاها بلند می شود. بعد همه اینها با تصاویر اصلی جایگزین شد. در پایان هم با میشکا یعنی خرس مورد نظر خداحافظی کردیم. این سکانس برای خود من تجربه ای تازه بود.
*و بعد این تصاویر با ری اکشن بازیگران هماهنگ شد؟
تصاویری از خرس واقعی در ماکت کمپر که توسط پیمان قانع ساخته شده بود در اصفهان فیلمبرداری شد سپس این تصاویر در کمپر واقعی در مشهد با بازیگران اصلی ضبط شده و اکشن ها و ری اکشن های آنها به حمله خرس گرفته شد. اینجا از خرسی استفاده شد که تصاویرش با حضور یک بازیگر تئاتر و تن پوش خرسی که بر تن دار داشت، گرفته شد. تن پوش خرس نیز توسط عادل بزدوده ساخته شده بود. مرحله بعد اضافه شدن بک گراندها و فوتیج ها به تصویر و تحویل آنها به مسئول جلوه های کامپیوتری امیر ولی خانی بود که در تمامی مراحل ساخت صحنه خرس در اصفهان مشهد و شمال کشور کنار ما بود. سپس سخت ترین و پیچیده ترین بخش کار که تدوین و نظم بخشیدن به پلان های گرفته شده توسط 12 دوربین در 2 مرحله بود آغاز شد. تصاویر متعدد و پراکنده و تلفیق پلان های خرس واقعی با اکشن بازیگرانی که مجزا صحنه را اجرا کرده بودند و پلان های تن پوش خرس و جزییات سخت دیگر به دست خشایار موحدیان تدوینگر مجموعه رسید. به این ترتیب سکانس خرس که کم نظیر و شگفت انگیز بود شکل گرفت، سپس موسیقی و صداگذاری درخشان هم آن را باورپذیرتر کرد. این نکته را هم بگویم که هدایت و مهیا کردن شرایط این مسیر سخت توسط تهیه کننده و تیم تولید با مدیریت علیرضا نجف زاده مدیر پروژه میسر شد.
*فکر می کنم خیلی بهتر از سکانس گراز در آمد. شاید طراحی بیشتری برایش شد و زحمت بیشتری کشیده شده بود.
حضور گراز موقعیت دراماتیک خاصی نداشت، فقط آن لحظه ای که به نقی می زد و او هوا می رفت این موقعیت ایجاد شد اما خرس بار دراماتیکی زیادی داشت. بالای سر بازیگران رفت و این خیلی کار سختی بود. پیش بینی صاحبش خیلی درست بود که هر نقطه ای که لازم است مکث کند، عسل بگذاریم. برای گراز بیشتر می خواستیم یک شروع داشته باشیم و تمام تجربه صحنه گراز را در صحنه خرس کامل کردیم.
*بازخوردی از شخص خاصی داشته اید؟
حالا شاید دوست نداشته باشند که من نام ببرم. اما مطمئن باشید سریالی که اساسش تعلیق و گره افکنی بر اساس سنگی است که خانواده ای به خاطرش از یک کشور به یک کشور دیگر می روند و در یک اپیزود این سنگ گم می شود، ولی بیننده هیچ توجهی نمی کند و باز هم حواسش پی سیلی فهیمه و ماجراهای خانواده است کارش را درست انجام داده است.
تنابنده بازیگران را جمع کرد و یک جمله را به آنها گفت که «بچه ها، این سکانس سکانس بهرام است. همه باید در جهت بهتاش بازی کنید. هیچکس دیگری وجود ندارد. همه بگذاریم که بهتاش این سکانس را بترکاند چون او اولین بار است که می خواهد داد دل هم نسلانش را بگوید» طبیعتاً این حرف هم حرف درستی بود
*آن سیلی و اصلاً قسمت 19 خیلی واکنش داشت و بسیاری سریال را تحسین کردند که هم قضاوت نمی کند و هم این جدال را محترمانه نشان می دهد. خیلی دوست دارم در مورد این سکانس بگویید که چگونه نوشته شد و خود بازیگران چگونه آن را درآوردند؟
من یادم است که وقتی می خواستیم سکانس را بگیریم، تنابنده بازیگران را جمع کرد و یک جمله را به آنها گفت که «بچه ها، این سکانس سکانس بهرام افشاری است. همه باید در جهت بهتاش بازی کنید. هیچکس دیگری وجود ندارد. همه بگذاریم که بهتاش این سکانس را بترکاند چون او اولین بار است که می خواهد داد دل هم نسلانش را بگوید». طبیعتاً این حرف هم حرف درستی بود و من هم در میزانسن و جایگاه دوربین ها سعی کردم این جمله تنابنده را رعایت کنم. یعنی نشان دهیم جای دوربین ها کجاست. بنابراین تنابنده روی این سکانس خیلی حساس بود و واقعاً بچه ها همکاری کردند. در واقع همان چیزی که صحبت شده بود، اتفاق افتاد. به همین دلیل است که همه خوب هستند. حتی رحمتی که در 2 پلان بیشتر نیست، اما حالی که به او دست می دهد، همه درست است. حتی یک اتفاق هوشمندانه افتاده است؛ قبل از اینکه این لحظه اتفاق بیفتد هما می گوید «این بچه را بردارید و ببرید» چون نمی خواست کودک شاهد رفتار خشونت آمیز والدین یا فرزندان نسبت به یکدیگر باشد. این سکانس به شکلی بسیار هوشمندانه نوشته شد، ضبط شد، اجرا شد و پخش شد.
*خود شما طرف بهتاش هستید یا طرفدار نقی که شاید در این سکانس به نوعی مظلومیتش دیده شد.
ما به شوخی به محسن می گفتیم که خوب خودت را به مظلومیت زدی، ولی واقعاً مظلومیت نقی را شاید اولین بار در این سکانس دیدیم. ویدئوهایی بعد از این سکانس در فضای مجازی پخش شده بود که الهام غفوری به من نشان داد و برایم جالب بود. سکانس هایی را که نقی در فصل های قبل در حال کار و … بوده است در فلاش بک های سریال پیدا کرده بودند و با این سکانس ترکیب کرده بودند. در این سکانس وقتی نقی حرف می زند، به او حق می دهیم و به محض اینکه بهتاش دهنش را باز می کند، به او حق می دهیم. این یعنی اینکه سکانس درست است. به اعتقاد من این سکانس تله بازیگری همه است. مظلومیت نقی و حق گویی بهتاش و عصیان هما و اعتراض فهیمه ... همه را می بینیم.
*یکی از تاثیرات این سکانس هم روی حواشی مربوط به دستمزدها بود. گمانه زنی هایی درباره دستمزدها مطرح شد که برخی هم بعد از این سکانس یا دیگر سکانس های سریال گفتند حق عوامل است که هزینه خوب دریافت کنند. تمایلی دارید درباره حواشی بودجه سریال هم توضیح دهید؟
به نظرم اصلاً وارد این فضای زرد و سطحی نشویم. به نظرم مجسمه این بچه ها را باید طلا بگیرند و در تئاتر شهر و دانشکده های هنری بگذارند. کسانی که این حرف ها را می زنند به کشورهای دیگر بروند تا ببینند به هنرمندانشان چطور احترام می گذارند. ما به تاجیکستان رفتیم و مقبره ای که برای هنرمندانشان ساخته بودند به گونه ای بود که گویی در بهشت قدم می گذارید؛ اینقدر ارج و قرب قائل می شوند. محسن 2 سال است که درگیر این پروژه است و هرچه گرفته باشد، کم گرفته است. باید ما هم قدر بهترین ها را بدانیم و ارج بگذاریم.
{{name}}
{{content}}